ای مگس ، ای دشمن نوع بشر


ای همه از عقرب و افعی بتر

در ره و در خانه و صحرا و باغ


موجب دردسر و موی دماغ

قصهٔ پتیاره و مرگ سیاه


قصهٔ تست ای عدوی کینه خواه

تاخته ناگه ز سوی آسمان


آخته بر صحت و امن و امان

آمده بی رخصت و پوزش ز در


بر سر هر مسندی افشانده پر

در شده بی رقعهٔ دعوت بخوان


خورده و برخاسته پیش از کسان

وز ره نامردمی و کین و قهر


بر سر هر طعمه ای افشانده زهر

رفته سوی مزبله و آلوده پای


آمده بر سفرهٔ خلق خدای

ریسته از پرخوری و کرده قی


کرده قی از بهر چه ، ناخورده می

این همه پیش من و تو می کند


بر سر و ریش من تو می کند

ما و تو بگشوده بر این دیو، در


خانهٔ خود ساخته زیر و زبر

لیسد و بوسد لب فرزند ما


چهرهٔ نوباوهٔ دلبند ما

بر سر و دست و تن آن بیگناه


سالک و جوش آرد و زخم سیاه

حصبه و اسهال ره آورد او


هر دلی آزردهٔ یک درد او

فتنهٔ بیداری و کابوس خواب


زر زر او صیحهٔ دیو عذاب

دشمن اندیشه و خصم خیال


مایهٔ نکبت ، سر وزر و وبال